در ابتدا سلام و از طولانی بودن مطلب عذر می خوام سفرنامست دیگه:دی تو خونه بودم ناگهان پیامکی اومد که دعوت نامه اردوی وبلاگ نویسان به ایمیلتان ارسال شد.رفتم سراغ میل باکس و چکش کردم دیدم بله از بنده دعوت شده تا در جمع وبلاگ نویسان کشور باشم خلاصه بنده هم افتخار دادم و این دعوت رو پذیرفتم:دی.... سه شنبه راهی تهران شدم و غروب با هزار بدبختی و گشت و گذار در تهران وارد اردوگاه شدم.خلاصه رفتم پذیرش و مبلغ 5 تومن ازم اخذ کردن(که از قبل نگفته بودن خوش مرام ها) و گفتن آقایون خوابگاه اذر گاه باید برن حالا این خوابگاه یه یک کیلومتری باید می رفتی تا برسی از این بابت نشستم تا قوت بگیرم که ناگهان ماشین بار هدایا اومد و اقای احسان بخش هم که سریع با ما خودمونی شد گفت بیا کمک خالیشون کنیم....رفتیم و خالی کردیم و به این ترتیب ااقی احسان بخش گفت که اگه می تونم تو کارای اجرای کمک کنم که منم چون ذاتن ادم خیری هستم قبول کردم:دی دیگه رفتیم پیشش و نشستیم کمی از نابسامانی اردو گفت و گفت که مکه بوده و از اونجا کارا رو پی گیری کرده و اونجا با آقا فخری با هم بودن(خوش به حالشون والا) و از همایشای قبلی گفت و همچنین گفت که دبیر همایش پارسی بلاگم من بودم و ... صبح فردا احسان بخش زنگ زد بهم گفت آقای غفاری برو پذیرش و کسایی که میان پذیرش کن اقا ما اول رفتیم دیدم خوبه تعداد کم بودن یهو اتوبوسای مترو اومدن که ناگهان دوستان ریختن تو دفتر ولی از اونجایی که بنده مرد روزای سختم یکی یکی به همه رسیدم و همه رو پذیرش کردم.:دی... خب وقتی سرم یه کم خلوت شد نشستم و به بازرسشی لیست اسامی شرکت کننده ها رسیدم و تو لیستا دنبال وبلاگ های پارسی بلاگ می گشتم که تعدادشون نسبت به سایر بلاگ ها کم بود(آق فخری بنده خدا:دی) دیگه افتخار آشنایی با اسامی دوستان رو داشتم...پذیرش خانم ها جدا بود ولی چون مراسم شروع شد خانم های مسئول رفتن و مسئولیت پذیرش خانم های باقی مونده هم به گردن من افتاد و اون لیست خانم های شرکت کننده هم به دست ما رسید :دی.....خلاصه بنده روز اول تا ساعت 3 تک و تنها اونجا بودم و گاه گاه دوستانی که دیر اومده بودن می مدن واسه پذیرش و خلوت ما رو بهم می زدند. *************************************** براتون بگم از جاده های بی پایان اردوگاه و سر بالایی هاش که توان من پیر مرد رو برده بود.اخه بابا یه کم ملاحضه ما رو هم می کردید سنی ازمون گذشته!!!!:دی ولی خدای جایه با صفایی بود خیلی دلنشین بود.بر فراز تهران جای خوبی بنا کردن امکانات خوبی داشت و در کل مکان مناسبی واسه وبلاگ نویسان بود! براتون بگم از کارگاه های اموزشی که زیاد قوی نبودن و بیشتر جنبه سرگرمی بود ولی خب باز دستشون درد نکنه بالاخره زحمت کشیدن ولی می تونست قوی تر و با محتوا تر باشه.... روز اول بازدید برج میلاد بود که راهی شدیم و از این بنای عظیم دیدن کردیم و با قدم هام مزینش کردم:دی....قرار بود تا اون بالاش بریم و لی چون هوا مساعد نبود تا سالن سر بسته بردن و از این سعادت بی بهره ماندیم... حالا ما بودیم برگشت به اردوگاه و بالا رفتن از اون سربلایی وحشتناک اردوگاه برای رسیدن به خوابگاه روز دوم سخرانی دکتر پور حسین مدیر شبکه آموزش بود که خوب بود استفاده بردیم ار نطق هاشون صحنه جالب این آیتم سوال یکی از حضار مبنی بر این که نظرتون در مورد مناظره احمدی نژاد با میر حسین چی بود و پشت دوربین چه اتفاقی افتاد؟که با تشویق حضار همراه شد ایشون گفتن که 99 درصد همون چیزی بود که مردم تو تی وی دیدن و اون یه درصد هم سلام و احوال پرسی!!! بعد از این پذایرایی بود که به دلیل مسائل امنیتی نمی گم چی بود:دی خلاصه گذشت و بعد ظهر رفتیم سینما پردیس ملت و فیلم یکی از ما دو نفر رو دیدم که دکتر شاه حسینی هم نقدش نمودن و بعد هم به موزه دفاع مقدس رفتیمو بعد از اون تو همون جا دعای کمیل قرار بود خونده شه اولش خوب شروع شد مداحی حاج حسین هوشیار و فضای باز حاله خوبی بود که اخرای دعا بود که ناگهان خشم خدا ما رو فرا گرفت و باد و طوفان شروع به وزیدن کرد که ناگهان پروزکترا و دوربین های صدا و سیما بود که رفت رو هوا :دی....بنده خدا تصویر برداره موند چه طور دوربینش به اون بزرگی نقش زمین شد عزیزان صدا و سیما امید داشتن که به باد ختم بشه و بارون نیاد که دیگه اخرای دعا بود که باران هم گرفت و عزیران دوربین هاشون رو گرفتن زیر بغل و فرار:دی......(همینه دیگه کاری که نیتش ریا باشه همینه) دعا که تموم شد وبلاگ نویس بود که می دوید به سمت اتوبوسش ...هی یادش بخیر:دی شب که برگشتیم اردوگاه من رفتم واسه حساب و کتاب پولای دریافتی از پذیرش که دستم بود و با اینکه 5 تومن هم اضافه بر حسابم بود پول رو دادیم به عزیزان... صبح جمعه و استخری دلنشین و رویایی و صرف صبحانه و راهی شدن به سمت تالار ایوان شمس واسه ادامه مراسمات..... تو این قسمت چند تن از روزنامه نگاران صحبات هایی کردن که جالبیش تو قسمت پرسش و پاسخ بود که اقای مجری گفت 90 درصد سوال ها مربوط به فیلترینگ می باشد:دی یکی از گلایه های دوستان وبلاگ نویس بود...این فیلترینگ هم شده معضلی واسه ما خلاصه برگشتیم اردوگاه ناهارو استراحت و ساعت 6 با وسایل هامون برگشتیم همون جا واسه اختتامیه.... اول مراسم اعلام کردن که 14 تا قرعه کشی کربلا داریم که از همون اول جلسه دلمون هوایی شد وسطای جلسه یه برگه دادن یه شماره هم روش که شماره ما لایق برنده شدن نداشت البته چون من صاحبش بودم...تا کی نمی بری آقا اخرش میام.... جلسه اختتامیه خوب بود.بعد سخن رانی سخنرانان نوبت اهدای جوایز بود که یکی از جایزه ها به محمد دلاوری مجری صرف جهت اطلاع بود که جمله قشنگی گفت:گفت زمانی که روزنامه نگار بودم آرزوی یه ستون جا برای درج مطلبم تو روزنامه داشتم الان وبلاگی دارم که هر وقت می خوام توش حرفام رو می ذارم و این یعنی خوشبختم بچه ها افتخار کنید که ما خوشبختیم....:دی یه جای مراسم هم جالب بود که از یه زوج موفق وبلاگ نویس تقدیر کردن که عزیز دلم برگشت گفت فقط جانم فدای امام هادی ع و حضار همه دست زدن .....و بقیه ماجرا خلاصه مراسم تموم شد و اینجا بود که دیگه نخود نخود هر کی رود خانه خود از دوستان خداحافظی کردیم و با تجارب اکتسابی از این اردو رهسپار دیارمون شدیم و تمام. ببخشید اگه طولانی بود حلال بفرمایید التماس دعا یا علی مدد تو ادامه مطلب از حواشی اردو عکس گذاشتم وبلاگ های کاغذی شطرنج گنده استراحت بین بنامه ها و صرف میان وعده های ناب:دی بدون شرح جاده خاکی اختتامیه درختی کهن سال
در کل اردوی خوبی بود البته بنده امیدوار بودم که تنی چند از دوستان پازسی بلاگ رو ببینم که سعادت دیدار نبود.انتقاد های زیادی به اردو شد که نمونه بازرش بنر روز افتتاحیه بود که به ساعت نکشید نقل خبر گزاری ها شد.یک اشتباه رو رسانه ایی کردن دردی از ما دوا نمی کنه کاش ما یه کم صفت ستاری داشتیم.مسئولین خودشون فهمیدند و برطرفش کردن.بگذریم
Design By : Pichak |